عنوان داستان : دو مینیمال
نویسنده داستان : ابوالفضل سالاری
1
اتُمی
با کت و شلوار اتو کشیده روی تخت دراز کشیده بود و فکرش حسابی مشغول بود؛ با شیطنت نگاهی به کره زمینِ روی میز کارش انداخت؛ ویسکی اش را سر کشید و رفت به سمت تلفن تا دستور نهایی حمله را ابلاغ کند.
2
پانزده سال مستأجری
آبدارچی بیمارستان پول عمل بیماری را که نمی شناخت بی سر و صدا پرداخت کرد و کمی بعد زنگ زد به بنگاه املاک و گفت:
از خرید خانه منصرف شدم.
گمان کنم همۀ دوستان با من موافق باشند که در بین دو داستانک بالا، داستان اول جذابتر و خواندنیتر است. داستانک پایینی البته که مفهوم اخلاقی والاتر و عالیتری را دارد با خود حمل میکند، اما مشکل این داستانک در این است که از همان ابتدا، از عنوان و تیتر و بعد هم از همان جملۀ اول، همه چیز قابل حدس و پیشبینی است. مستاجر، آبدراچی، پول عمل، بیمارستان، بنگاه، ... همه چیز واضح و روشن است. هیچ غافلگیری اتفاق نمیافتد. مشت نویسنده برای خواننده باز شده است و خیلی راحت میشود آخر کار را حدس زد. ماجرا خیلی کلیشهای است: انسانی خوب که لاجرم کارهای خوب و انسانی انجام میدهد. (لزوماً کلیشهها بد نیستند. استفادۀ هوشمند از همین کلیشهها هم میتواند در جای خود نوعی هنر باشد. مثل فیلم «میلیونر زاغهنشین» که تمام کلیشههای فیلم هندی را داشت ولی به خاطر استفادۀ متفاوت از آنها، بسیار دیده و تحسین شد. اینجا، حرفمان چیز دیگری است.) در داستانک اول اما ماجرا اینطوری نیست. البته آنجا هم میشد عنوان را عوض کرد و کلمهای دوپهلو با دو معنای دور و نزدیک از ذهن گذاشت تا جذابیت داستان و معمایش بیشتر حفظ شود. اما همین حالا هم باز عنوان «اتمی» همه چیز را لو نمیدهد و تا لحظۀ آخر نمیفهمیم که منظور بمب بوده است یا چی؟ در داستانک اول، شخصیتپردازی با کمک توصیف ظاهر (کت و شلوار اتوکشیده) و باطن (مشغول بودن افکار) و بعد هم یک کنش مرموز (نگاه شیطنتآمیز) و وسایل جانبی یا به قول اهالی تئاتر، اکسسوار صحنه (کره زمین و شیشه ویسکی) انجام شده. نشانههایی که در آخر کار میبینیم خیلی هم مناسب انتخاب شده بودند اما تا آن لحظۀ آخر ذهن خواننده را مشغول نگه میدارند. این کار، هنر اصلی نویسندۀ یک داستانک است که در همان چند لحظه کوتاهی که فرصت مواجهه با مخاطب را دارد، بیشترین میزان درگیری را برای او فراهم کند. کشاندن مخاطب با خود، بزرگترین هنر یک نویسنده است و این کار در داستانک، بسیار دشوارتر از متنهای با حجم بالاتر و بلندتر است. برای همین است که معمولاً در چنین داستانکهایی از ضربه پایانی استفاده میکنند تا حتی بعد از پایان مطالعه و خواندن داستانک هم ذهن مخاطب درگیر ماجرای متن باشد. نویسنده محترم هم، به گمانم، در داستانک اول در انجام این کار موفقتر است. حالا و با این توضیحات، از نویسنده محترم میخواهیم تا برای ارتقای داستانک دوم به سطح بالاتری از این که هست تلاش کند و محصول را با هم در میان بگذارد. منتظریم.