عنوان داستان : همهی پرندهها میتوانند پرواز کنند!
بسم الله الرحمن الرحیم
در زمانهای دور و حتی خیلی دورتر از دور، جنگلی بود که فقط پرندگان در آن زندگی میکردند. روزی هدهد مشغول پیدا کردن غذا بود که سروصدایی شنید. با سرعت به سمت برکه پرواز کرد. خروس و طوطی با هم دعوا میکردند و پرندههای دیگر پشت سر آنها جمع شده بودند. خروس آن طرف برکه بود و طوطی این طرف برکه. خروس داد زد: «همین که گفتم! دیگر حق ندارید از آب برکه بخورید فهمیدید؟»
و پرندههایی که پشت سر خروس بودند برایش بال زدند. طوطی با عصبانیت گفت: «اوهوکی! ما از هر کجا که بخواهیم آب میخوریم.»
و پرندههایی که پشت سر طوطی بودند برایش بال زدند. آن وقت دوباره خروس گفت و طوطی گفت. خروس گفت و طوطی گفت. پرندههای دیگر هم کمکم از سروصدای آنها کنار برکه آمدند و با تعجب آنها را تماشا میکردند. تا اینکه هدهد با صدای بلند فریاد زد: «چه شده؟ چه اتفاقی افتاده؟»
خروس و طوطی ساکت شدند. همهی پرندهها به هدهد نگاه کردند. هدهد به آرامی گفت: «بالاخره یک نفر بگوید اینجا چه خبر شده؟»
طوطی گفت: «از این آقا خروسه بپرسید که با نوکش به سر من زده. میگوید اجازه نداریم از آب برکه بخوریم!»
خروس جلو آمد و گفت: «این آب برای پرندههایی است که نمیتوانند پرواز کنند!»
همهمهای بین پرندهها به پا شد. هدهد همه را آرام کرد و گفت: «شما همیشه با هم دوست بودید. امروز بهخاطر آب با هم دعوا میکنید؟»
بعد هم از روزهایی که خوب و خوش در کنار هم زندگی میکردند تعریف کرد. خروس و طوطی سرشان را پایین انداختند و چیزی نگفتند. هدهد گفت: «تا وقتی باران نباریده، باید کاری بکنیم. ولی قبل از آن باید با هم آشتی کنید.»
خروس و طوطی آرامآرام جلو آمدند و همدیگر را در آغوش گرفتند. همه برای آن دو بال زدند. صدای شادی پرندهها در جنگل پیچید. با هم حرف زدند و مشورت کردند. هر کس نظری میداد. کمی که گذشت، مرغابی گفت: «آن طرفِ کوه یک چشمه است که آبِ فراوانی دارد. بهتر است مدتی برای زندگی آنجا برویم.»
هدهد پرسید: «پرندههایی که نمیتوانند پرواز کنند چطوری بیایند؟»
طوطی گفت: «ما میتوانیم جوجهها را پشتِ خود سوار کنیم و بالای کوه ببریم.»
پرندهها قبول کردند. هدهد پرسید: «پرندههای سنگینتر را چطور بالای کوه ببریم؟»
اما کسی جوابی نداشت. بعضیها دوباره مشغول صحبت شدند. بعضی دیگر هم ساکت بودند و فکر میکردند. برای پرندگان بالا رفتن از کوه به آن بلندی خیلی سخت بود. تا اینکه یکی از مرغابیها گفت: «دوستان! تا بهحال داستانهای کلیلهودمنه را خواندهاید؟»
خروس قاهقاه خندید و گفت: «بله خواندهایم. نکند الان باید برویم توی کتاب قصه و از حیوانات آنجا بخواهیم تا برای ما فکری کنند.»
همهی پرندهها غشغش خندیدند. مرغابی گفت: «پدربزرگهای من از یک تکه چوب استفاده کردند و یک لاکپشت پرواز کرد.»
یکی دیگر از مرغابیها تندی گفت: «چه خوب! ما میتوانیم پرندهها را همینطوری آن طرف کوه ببریم.»
هدهد لبخندی زد و گفت: «بهشرط آنکه هیچکدام آن بالا منقار خود را باز نکنند.»
همگی خندیدند و خندیدند. پرندههایی که پرواز میکردند تصمیم گرفتند تا وقتی دوباره باران ببارد دوتادوتا دوستان خود را آن طرف کوه ببرند.
نقد این داستان از : علیرضا متولی
به نام خدای مهربان
ابتدا درباره سوال تان که پرسیده اید آیا خروس میتواند در جنگل زندگی کند، باید بگویم جمله ی معروفی در داستان نویسی هست که میگوید. نویسنده می تواند پشت میز تحریرش بنشیند و هر جهانی را که دلش خواست بیافریند اما شرطش این است که خواننده بتواند آن جهان را باور کند. در این داستان می توانید غیر از خروس پرنده ی دیگری انتخاب کنید.
اما در باره ی داستانتان باید بگویم، تا جایی که اسمی از کلیله و دمنه نیاورده اید داستان شما قابل باور است اما قاطی کردن آن کتاب به این داستان ماجرا را تغییر داده است.
البته داستان شما روایتی است که به درد قصه گویی میخورد. نه قصه نویسی.
باید با داستان کودک آشنا شوید. هر ماجرایی که بین حیوانات اتفاق می افتد ممکن است به درد کودکان نخورد
آنچه یک داستان را برای کودکان جذاب و خواندنی میکند عبارت است از:
1- داستانی با محتوای کودکانه
2- زبان کودکانه برخواسته از منطق کودکانه
3- منطق کودکانه
4- فانتزی و خیال کودکانه
5- طنز کودکانه
6- حرکت
7- پایان خوش
8- تمسخر یا نشان دادن بیکفایتی قهرمان منفی
9- سرگرمکنندگی
10- ظرفیت بازگشت مجدد خواننده به قصه.
شما باید برای هر کدام از این موارد دهگانه، وقت بگذارید و تک تک آنها را یاد بگیرید و کم کم در داستانهایتان استفاده کنید.
البته داستان کودک فقط به این موارد اکتفا نمی کند ولی اینها بنیادی ترین اصولی هستند که در داستان کودک به کار می رود.
داستان شما ممکن است محتوای کودکانه داشته باشد اما زبان کودکانه نداشته باشد. مثل همین داستان شما که زبانش و نگاهش بزرگسالانه است.
برای آشنایی با نحوه ی داستان نویسی برای کودکان باید کتابهای زیادی بخوانید کتابهایی از نویسندگان درجه یک و نه از نویسندگان مبتدی.
و تا وقتی می خوانید و در نوشتن داستان کودک تبحر پیدا نکرده اید کارتون و انیمیشن نگاه نکنید. چون تماشای انیمیشن در ابتدای این راه نویسندگان را از راه به در میکند.
منتظر اثار دیگری هم از شما هستم.
موفق باشید