عنوان داستان : هبوط
نویسنده داستان : سعید زارع
جمشید درون استخر استاده بود و تکان نمی خورد سعید که نزدیکش شد گفت ..هوا گرمه بیا تو استخر // سعیدگفت بیرون خنکتره ... همانطور که دستانش را بشکل صلیب گرفته بود گفت . اگه آب تا زیر دستام بود بهتر میشد .سعیدگفت .. از دستور کندن استخر همین جمله یادت مونده ..باید تا زیر دستات پرش کنی...........