آماده می شدم که مریضم را عمل کنم.صدایی من را به خودم اورد:کجایی بابا؟انگار تو این عالم نیستی ببین چندبار لیست رو نگاه کردم اصلا اسمت تو لیست پزشکی کنکور نیست
نقد این داستان از : هادی خورشاهیان
به نام خدا با سلام و احترام داستان کوتاهِ کوتاه، امروز به عنوان یک قالب ادبی پذیرفته شده است و خیلیها داستانهای بسیار کوتاه می نویسند. مثلاً داستانهای 55 کلمهای، داستانهای پذیرفته شده و قابل قبولی هستند. داستانهای چند کلمه ای هم داریم. با این حساب، وقتی دربارهی توقّعمان از یک داستان حرف میزنیم، اصلاً به این معنا نیست که حتماً در تعاریف کلاسیک داستان کوتاه ماندهایم و این قالب جدید، نتوانسته است انتظاراتمان را برآورده کند. فرض ما بر این است، مخاطب میداند با چه اثری رو به روست و از داستان کوتاهِ کوتاه، توقّع ندارد از نظر توصیف شخصیت و زمان و مکان و اصل ماجرا و گره و غیره، در حدّ داستان کوتاه باشد و از داستان کوتاه هم توقّع ندارد به اندازهی رمان همه چیز را به روشنی تصویر و توصیف کند. خواننده از داستان "رؤیا" چه توقّعی دارد؟ داستان آن قدر کوتاه است که خواننده فرصت نمیکند به اسم داستان فکر کند و بعد از چند ثانیه از خواندنِ اسم داستان، متوجّه میشود چرا این اسم برای داستان انتخاب شده است. پس اسم مشکلی ندارد و اصلاً فرصت ندارد چیزی را به مخاطب لو بدهد. با این حال اگر بشود از اسمی این قدر عام فاصله گرفت و اسم دیگری که خاصتر باشد انتخاب کرد، شاید بهتر باشد. مثلاً "لیست". حالا به پیکرهی داستان بپردازیم که هم شخصیت دارد. هم گفتوگو. هم موقعیت مکانی. هم گره و هم پایان شگفت و اینها به خوبی در این داستان جا افتادهاند. داستان دو بخش دارد. بخش اوّل راوی را نشان میدهد که دکتر است و میخواهد به اتاق عمل برود و بیمارش را عمل کند. بخش دوّم کسی با او حرف میزند که معلوم میشود پدر اوست و به او میگوید اصلاً پزشکی قبول نشده است. این داستان به خودی خود خوب است، ولی اگر بخش دوّم خودش دو بخش شود، به نظر میرسد تعلیقی در داستان به وجود میآید که شاید بیشتر ذهن مخاطب را درگیر کند. مثلاً در بخش دوّم، قبل از دیالوگ پدر صحنهای اضافه شود. شاید چنین صحنهای: "آماده میشدم به اتاق عمل بروم و مریضم را عمل کنم. پدرم روزنامهای را دست گرفته بود و با اضطراب به آن نگاه میکرد. انگار دنبال چیزی میگشت که در روزنامه نبود. به او نگاه میکردم، ولی حواسم به مریضم بود که در اتاق عمل انتظار میکشید. صدای پدرم را شنیدم که گفت: "کجایی بابا؟ انگار تو این عالم نیستی. ببین چندبار لیست رو نگاه کردم، ولی اصلاً اسمت توی لیست پزشکی کنکور نیست." البته این فقط یک پیشنهاد است و داستان رؤیا در شکل فعلیاش نیز کاملاً موفّق است. نکته این جاست که شاید بشود با یک تغییر کوچک و استفادهی بیشتر از عناصری داستانی، کاری کرد که این داستان از شکل یک گزارهی شاید طنز، به داستان ماندگارتری تبدیل شود.