آدلین ویرجینیا وولف (1882 - 1941) نویسنده انگلیسی بود که یکی از مهمترین نویسندگان مدرنیست قرن بیستم به شمار میآید. وولف از دوران جوانی در خانه در حوزه آثار کلاسیک انگلیسی و ادبیات ویکتوریایی آموزش دید. از سال 1897 تا 1901، در دپارتمان بانوان کینگز کالج لندن حضور یافت و در آنجا آثار کلاسیک و تاریخ خواند و با اصلاحطلبان اولیه آموزش عالی زنان و جنبش حقوق زنان در تماس بود.
وولف با تشویق پدرش بهطور حرفهای در سال 1900 شروع به نوشتن کرد. پس از مرگ پدرش در سال 1904، خانواده از کنزینگتون به بلومزبری نقل مکان کرد، جایی که ویرجینیا به همراه برخی دوستان روشنفکرش، گروه هنری و ادبی بلومزبری را تشکیل دادند. در سال 1912 ویرجینیا با لئونارد وولف ازدواج کرد و در سال 1917 این زوج نشریه هوگارت را تأسیس کردند که بسیاری از آثار او را منتشر کرد.
در سال 1915، وی اولین رمان خود را به نام «سفر خارج» از طریق انتشارات برادر ناتنیاش، جرالد داکورث منتشر کرد. از معروفترین آثار او میتوان به رمانهای خانم دالووی (1925)، به سوی فانوس دریایی (1927) و اورلاندو (1928) اشاره کرد. او همچنین برای مقالاتش، از جمله اتاقی از خود (1929) شناخته شده است. وولف به یکی از موضوعات اصلی جنبش نقد فمینیستی دهه 1970 تبدیل شد و آثار او از آن زمان توجه زیادی را به خود جلب کرده و تفسیرهای گستردهای را بهعنوان منابع "الهام بخش فمینیسم" به خود جلب کرده است. آثار او به بیش از 50 زبان ترجمه شده است. آثار زیادی در مورد زندگی و کارهای خود نیز او نوشته شد و خودش موضوع نمایشنامهها، رمانها و فیلمها بوده است.
وولف در طول زندگی خود از بابت بیماری روانی دچار مشکل بود و حداقل دو بار اقدام به خودکشی کرد. به گفته دالسیمر (2004) بیماری او با علائمی مشخص میشد که امروزه بهعنوان اختلال دوقطبی تشخیص داده میشود. در سال 1941، وولف در سن 59 سالگی با غرق کردن خود در رودخانه اوس در لویس، جان خود را از دست داد.
وولف را یکی از مهمترین رماننویسان قرن بیستم میدانند. او که یک مدرنیست بود، در کنار معاصرانی مانند مارسل پروست، دوروتی ریچاردسون و جیمز جویس، یکی از پیشگامان استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن به عنوان ابزار روایت بود. شهرت وولف در دهه 1930 به بالاترین حد خود رسید، اما پس از جنگ جهانی دوم به میزان قابل توجهی کاهش یافت. رشد انتقادات فمینیستی در دهه 1970 به بازگرداندن شهرت او کمک کرد.
رمانهای او بسیار تجربی هستند: یک روایت، اغلب بدون اتفاق و خیلی عادی، شکل گرفته و پایان مییابد - و گاهی اوقات تقریباً محو و ناپدید میشود. در نوشتههایش وولف درگیر سبکی درهم آمیخته میشود تا دنیایی مملو از تأثیرات شنیداری و بصری ایجاد کند. داستانهای وولف به دلیل تمرکز آنها بر موضوعات بسیاری از جمله جنگ، و نقش طبقه اجتماعی در جامعه مدرن معاصر بریتانیا مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
در میان آثار غیرداستانی وولف، یکی از شناختهشدهترین آنها «اتاقی از خود» (1929) بوده، که مقالهای به حجم یک کتاب است. این مقاله که یکی از آثار کلیدی نقد ادبی فمینیستی به حساب میآید، در پی دو سخنرانی او درباره «زنان و داستان» در دانشگاه کمبریج نوشته شد. وولف در آن به بررسی ناتوانی تاریخی زنان در بسیاری از حوزهها از جمله اجتماعی، آموزشی و مالی میپردازد. یکی از سخنان معروف او در این کتاب که بسیار هم مورد دفاع واقع شده است این بوده که "یک زن برای نوشتن داستان باید پول و اتاقی برای خودش داشته باشد".
برخی آثار ترجمه شده او در ایران عبارتاند از: شب و روز، اتاق جیکوب، خانم دالووی، بهسوی فانوس دریایی، اورلاندو: یک بیوگرافی، موجها، سالها، در میان نقشها، و اتاقی از آن خود.
1 – برای نوشتن یک رمان از شخصیت آغاز کن.
2 – تا جایی که میتوانی بخوان - و بعد شروع کن به نوشتن در مورد کسی غیر از خودت.
3 – وجوه مشترک بین خود و خواننده را پیدا کن.
4 - یاد بگیر برای پیدا کردن حقیقت و زیبایی با زبان بازی کنی.
5 - قواعد را کنار بگذار.
6 - ریتم و آهنگ داشته باش تا به دنیا مفهوم و معنا بدهی.
7 – روشها را فراموش کن. هر کاری که به نفعت است انجام بده.
8 - خیلی خودت را جدی نگیر.
9 - ادبیات را جدی بگیر.
10 - برای چاپ اثرت عجله نکن.
11 - و دست آخر، اما نه دستکم از بقیه موارد، اتاقی از آن خودت داشته باش.
معمولا روشهای مختلفی برای آغاز کردن یک داستان وجود دارد. تمام اینها بستگی دارد به ایده خودتان که چگونه و از کجا داستانی را آغاز کنید. برخی تابع یک سیستم سنتی با مقدمهچینی آغاز میکنند. مکان را توصیف میکنند و موقعیت را و بعد شخصیتها را وارد میکنند. گاه داستان با زمان آغاز میشود مانند این: " عصر یک جمعه پاییزی بود..." توصیف زمان و مکان معمولترین شیوه گشایش در داستان است. گاه با توصیف شخصیت آغاز میکنیم و در مورد داستان کوتاه بهخصوص بسیار سفارش شده تا با این عنصر آغاز شود. حتی دیالوگ هم برای یک شروع ناگهانی پیشنهاد شده است و بسیاری از داستانهای مدرن امروزی با دیالوگ آغاز میشوند، اما توصیه وولف گشایش داستان با شخصیت است. به نظر او شخصیت را نقطه پیوند قوی و خوبی برای داستان میداند. شاید به سبب بیشترین همزادپنداری ممکن برای خواننده است که شروع با شخصیت را بهترین شروع ذکر میکند. البته این که گفته شد دیگران هم چنین توصیهای را در مورد داستان کوتاه داشتهاند از این جهت بود که ایشان نیز باور دارند مهلت زیادی برای پردازش و معرفی شخصیت در داستان کوتاه وجود ندارد لذا باید بلافاصله با او شروع کرد تا شخصیت جا بیافتد.
خواندن پیش از نوشتن همان توصیه و فرمول معروفی است که بارها تکرار شده است. بدون خواندن نمیشود نویسنده خوبی شد. خواندن است که به ما داستان را معرفی کرده و ما را با زبان داستان آشنا میکند. آشنایی با داستان، با جهان داستان، و با زبان داستان برای هر نویسنده نوقلمی بسیار ضروری است. بهخصوص زبان که به سبب عدم آشنایی با زبان داستان، خیلی از نوشتهها صرفا یک مشت متون خشک انشائی میشوند.
وقتی داستان خواندیم یا حتی هر چیز دیگری که به نوشتن داستان خودمان کمک میکند، آنگاه یک شخصیت تخیلی باید خلق کنیم. این که وولف توصیه میکند در مورد کسی جز خودت بنویس بدان معنا نیست که نتوانی از خودت الهام و الگو بگیری. میشود خودت ملاک و بنیان اولیه شخصیت داستان خودت باشی، منتها تفاوتها میتوانند به هویت شخصیت داستان شما کمک کنند و همچنین تخیل شما را به کار اندازند.
پیدا کردن اشتراکات میان نویسنده و خواننده سبب میشود این دو با هم بهتر رابطه برقرار کنند. البته طبیعی است که این نویسنده است که باید به دنبال اینها باشد چون خواننده پس از نوشته شدن اثر است که نویسنده را میشناسد و ابزار آشنایی را از سوی نویسنده دریافت میکند. نویسنده کسی است که ابزار آشنایی و پیوند را دارد میسازد و لذا باید به تناسب مخاطب خودش این ابزار را تهیه و اختراع و ابداع نماید. بیشترین چیزی که نویسنده باید در مورد خواننده بداند نیاز محتوایی او و زبانی است که بتواند در قالب آن این محتوا را به خواننده عرضه نماید.
کلمات حقیقت و زیبایی را وولف باید از جان کیتس شاعر نامی عصر رمانتیسیسم گرفته باشد. وقتی در شعر "قصیدهای پیرامون یک کوزه یونانی" (Ode on a Grecian Urn) مینویسد "زیبایی حقیقت است و حقیقت زیبایی" اما تنها وسیله ممکن برای بیان و ارائه این دو زبان است لذا بایست زبان بهگونهای باشد که هم دارای زیبایی باشد و هم از باورپذیری برخوردار باشد به شکلی که خواننده احساس نماید مطالب ارائه شده تمامی حقایق قابلباوری در جهان هستی هستند هرچند که از تخیل برآمده باشند.
قواعد برای کمک هستند، نه فرمولی برای نوشتن. گاه لازم است تا شما برای ساخت یا تعمیر وسیلهای از ابزارهای مختلف که سنخیتی هم با هم ندارند استفاده کنید. قواعد داستاننویسی هم این گونه هستند. گاهی با هم ترکیب میشوند و گاه باید اصلا کنار گذاشته شوند و به ایده خودتان برسید تا داستان نوشته شود.
ریتم و آهنگ به زبان و سلاست متن کمک میکنند. خوانش یک داستان وقتی دارای ریتم و آهنگ است لذت بیشتری به مخاطب میدهد. البته هرگز به صورت افراطی به سمت شعر نروید. داستان داستان است و شعر شعر. خیلی هم تلاش نکنید در هر خط و جمله ریتم داشته باشید تا متن تبدیل به نثرمسجع یا نثر منظوم شود.
این که وولف تاکید میکند که روشها را فراموش کنید از این جهت است که نوآوری زاده برهم خوردن فرمهاست. داستان در مواردی جز به ایدههای جدید پیش نمیرود. اگر روحیهی قاعدهشکن مارکز نبود شاید ما امروز سبکی به نام رئالیسم جادویی نداشتیم. دو اصطلاحی که در ماهیت اصلا نباید با یکدیگر جور دربیایند در سبکی که مارکز آن را معرفی کرده مطرح و امروزه به شدت هواخواه نیز دارند. پس همیشه برای چیزی یک شروعی هم وجود دارد.
خودت را جدی نگیر، نه به این معناست که قلم خود را دستکم بگیری و یا توان خود را. منظور عدم غرور در کاری است که انجام میدهی. این که تصور کنی داستان تمامی در اختیار توست و هر کاری هم خواستی میتوانی بکنی. زمان نوشتن به داستان فکر کن، به بیرون از داستان و تعاریف کاذب توجه نداشته باش. ببین داستان چه چیز میطلبد. تمام تصمیمات تو بایست بر اساس نیاز داستان باشد. آنچه مهم است و باید جدی گرفته شود داستان است و لذا وولف توصیه بعدی خودش را بلافاصله همین قرار میدهد که داستان را باید جدی بگیری.
برای چاپ داستان نباید عجله کرد. گاه ایراداتی وجود دارد که از چشم مغفول مانده و تنها زمان است که آن را نشان میدهد. برای مدتی که از نوشته خودت فاصله بگیری بهتر و راحتتر میتوانی به نکات و نقاط ضعف آن برسی. ذهنت برای مدتی حتما بایست از داستان دور شود. کار کیفی و خوب بیرون دادن بهتر از کار ضعیف است. به خصوص در مورد اولین اثر بسیار توجه و دقت کن چون اولین اثر شناسنامه شما میشود.
و در نهایت "اتاقی از آن خود" داشته باش. این حتی نام کتابی از این نویسنده بوده است که در آن تاکید داشته (بهخصوص برای زنان) باید برای نوشتن درآمدی وجود داشته باشد و اتاقی از آن خود تا بتوان آثار خوب و مناسبی را رقم زد. بهترین برداشت البته امروزه این است که باید زمان و موقعیت مناسب برای نوشتن داشت. زمان و موقعیتی که در آن از هر دغدغه و امر بیرونی فارغ باشیم و این زمان و موقعیت تنها از آن خودمان باشد. زمان و موقعیتی که ذهنمان جز به نوشتن و به موضوع و مضمونمان توجهای نداشته باشد.