هاینریش تئودور بل (زاده ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ – درگذشته ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵) نویسنده آلمانی بود. بل یکی از برجستهترین نویسندگان آلمان پس از جنگ جهانی دوم محسوب میشود.
بل در 30 سالگی به طور جدی نویسندگی را آغاز کرد. اولین رمان او " قطار به موقع رسید" بود که در سال 1949 منتشر شد. وی در سال 1949 به جمع گروه 47 که گروهی متشکل از نویسندگان آلمانی بود دعوت شد. کار او در سال 1951 بهترین اثر ارائه شده در آن گروه معرفی شد. همین عضویت، تحول زیادی در آثار و جایگاه او ایجاد نمود.
بل در سال 1953 جایزه فرهنگ صنعت آلمان، و جایزه منتقدان آلمانی را دریافت کرد. در سال 1955 جایزه بهترین رمان خارجی فرانسه به او داده شد. در سال 1958 او جایزه ادوارد فون در هاید و جایزه آکادمی هنرهای زیبای باواریا را دریافت کرد. در سال 1959 جایزه بزرگ هنر ایالت نوردراین-وستفالن، جایزه ادبی شهر کلن را دریافت کرد و به عضویت آکادمی علوم و هنر در ماینتس انتخاب شد. در سال 1967 به او جایزه گئورگ بوشنر داده شد و در سال 1972 جایزه نوبل ادبیات را برای نوشتههایش دریافت نمود. بل رئیس انجمن جهانی نویسندگان، از سال 1971 تا 1973 بود.
در ایران "عقاید یک دلقک" از شناختهشدهترین آثار او به حساب میآید. نان سالهای جوانی، سیمای زنی در میان جمع، بیلیارد در ساعت نه و نیم و بسیاری دیگر از آثار او در ایران ترجمه و چاپ شدهاند.
1 - من به ندرت یک پیرنگ ثابت یا ایدهای مشخص در مورد پایان داستان دارم.
2 - خواننده فرضی من میتواند فردی تحصیل نکردهای باشد. من زبان را وسیلهای برای برقراری ارتباط با این خواننده میدانم.
3 - حتی پیچیدهترین حوادث را میتوان به خواننده تحصیل نکرده انتقال داد.
4 - سختترین جنبه نوشتن با در نظر گرفتن خوانندهای فرضی، قابل فهم نمودن است بدون این که مجبور شوی چیزی را که ساده نیست ساده کنی.
5 - وقتی شروع به کار میکنم این قدر مینویسم تا خستگی مرا وادار کند دست بکشم.
6 - هر واژه بار عظیمی از حاطرات را با خود حمل میکند. خاطراتی نه از یک فرد که از کل نوع بشر. پشت هر واژه جهان عظیمی است.
مسیر داستان میتواند همواره تغییر کند. جزئیاتی که در داستان شکل میگیرند میتوانند ایده پایان داستان را عوض کنند. گاه نوشتن یک فصل باعث میشود ایدههای تازهای به ذهنمان بیایند و خیلی چیزها را در داستان تغییر دهند. ضرورتی ندارد مدام تابع پیرنگ حرکت کنید. از تغییر در مسیر داستان هرگز نترسید. بگذارید داستان راه خودش را خودش انتخاب کند. این که تا انتها مدام مواظب باشید مبادا از طرح اولیه خودتان بیرون بزنید باعث میشود ذهنتان از خلاقیت باز بایستد. اگر حتی لازم شد برگردید و به خاطر فصلی که اینک روی آن مشغول کار هستید، فصول قبلی را تغییر دهید و بازنویسی کنید حتما این کار را بکنید. داشتن پیرنگ بد نیست اما تغییر آن هم در مسیر داستان بد نیست.
سادگی و راحتی زبان امتیازی برای هر نویسندهای است. زبان ساده میتواند این امکان را به هر خوانندهای بدهد که با اثر رابطه برقرار کند. البته هر نویسندهای این حق را دارد تا زبان و حتی مخاطب خودش را انتخاب نماید. گاه دوست داریم برای خواننده تخصصی بنویسیم و از زبانی سخت استفاده کنیم. به هر حال هر کس زبان خودش را دارد. زبان چیزی نیست که تابع اجبار بیرونی باشد. معمولا درون هر نویسندهای زبان خودش را برای بیرونریزی خودش انتخاب میکند.
بل اعتقاد دارد ضرورتی ندارد برای انتقال مفاهیم پیچیده، زبان پیچیده هم به کار ببریم. او رابطهای بین پیچیدگی یک پدیده با پیچیدگی زبان توصیف آن نمیبیند. امر پیچیده را میشود با زبانی ساده توصیف کرد و تشریح نمود.
بهترین زبان آن است که تلاش نکند خود را ساده کند. زبانی که خودش سادگی لازم را داشته باشد. زبانی که خواننده فرضی معمولی هم بتواند آن را به راحتی درک کند.
اگر میتوانید یکسره بنویسید این کار را بکنید. زمان و فضا برای نوشتن شاید همیشه در دسترسی نباشد اما وقت برای خوردن و نوشیدن و کارهای دیگر هست. وقتی در جریان نوشتن افتادهاید خود را بیرون نکشید. بگذارید تا آنجا که میشود امواج شما را ببرند. مهم نیست چقدر از ساحل دور میشوید حتما کسی پیدا میشود که شما را بیرون بکشد. از رهایی در موج بهره ببرید.
واژگان تنها واژگان نیستند. هر واژه میتواند جهانی از اندیشه و احساس باشد. گاهی گفته میشود که داستاننویسی هنر انتخاب و چینش واژگان است. هر واژه میتواند به اندازه جهانی حرف برای گفتن داشته باشد. خود بل در جای دیگری اضافه میکند که "ناراحتی من این است که مردم کلمات را طوری استفاده میکنند که انگار میخواهند چیزی را دور بیاندازند. احساس پشت کلمه را اصلا درک نمیکنند."