عنوان داستان : استخدام
نویسنده داستان : صدف احسانی وزین
درب مغازه را باز کردم. پیرمردی قوزکرده که دسته چرخ را میخرچاند و پارچه گلداری را به جلو هل میداد گفت : دوزندگی بغلی.
متعجب گفتم: من در پی آگهی استخدام خیاط آمدم.
حرفم تمام شده و نشده گفت: بغلی خیاط میخواهد. نه اینکه این روزها کارش سکه است، هر روز آگهی بر در و دیوار میزند.
نمیدانم چرا پرسیدم: خیاط نمیخواهی؟ که گفت: من جوانیم را دوختم به تن اهل محل، تا اینکه پسر اوس حسن معمار از فرنگ چرخ صنعتی آورد. همین دیروز والده کریم کله پز، به کار من ایراد گرفت و با من از معجزه چرخ صنعتی حرف میزد. زن حسابی تو از چرخ و خیاطی چی سر در میاری؟! نه خیاط نمیخوام.
آگهی را که دیدم، مطمئن شدم از فرنگ چرخ آورده.
خانم صدف احسانی وزین عزیز، سلام. کمتر از یک سال است که به نوشتن روی آوردید و از تعداد داستانهایی که به پایگاه ارسال کردید، عیان است نوشتن برایتان امری جدی است. امیدوارم در این راه مصمم باشید و به زودی داستانهای بیشتری از شما دریافت کنیم.
«استخدام» داستانکی است در مورد خانمی که در پی آگهی استخدام خیاط وارد مغازهای میشود و گفتگویی کوتاه بین او و خیاطی که صاحب مغازه است اتفاق میافتد. داستانکها در فشردهترین و کپسولهترین شکل ممکن روایت میشوند. هر کلمه ای که به متن ورود میکند باید ضرورتی در حضورش در متن باشد، در غیر این صورت باید حذف شود تا داستانک در موجزترین شکلش به مخاطب ارائه شود. تلاش شما در فشرده کردن روایت قابل تحسین است اما هنوز جا دارد که جملات صیقل پیدا کنند و در بهترین شکلشان در متن جلوه کنند که این اتفاق در بازنویسیای به وقت مناسب قابل انجام است.
زبان داستانک ساده و به دور از آرایههای ادبی است. شما به این سادگی در داستانک «استخدام» وفادار بودهاید. کمشخصیت بودن میکروفیکشن و پرداختن به درونمایهای حسی از دیگر مشخصات داستانک است که شما در متن رعایت کردهاید. داستانک «استخدام» سر راست و خطی روایت میشود و وحدت زمان و مکان در آن رعایت شده. همهی اینها نشان از آن دارد که شما این گونه از داستان را میشناسید و به تکنیکهایش واقف هستید. اما در ادامهی یادداشتم مواردی را پیشنهاد میکنم که امیدوارم در بازنویسی به بهتر شدن میکروفیکشنتان کمک کند.
شخصیت اصلی داستانک خانم است اما مخاطب تا جملهی پایانی داستانک نمیداند کسی که به دنبال آگهی استخدام آمده، زن است یا مرد. مشخص شدن جنسیت در به تصویر کشیدن این روایت در ذهن مخاطب بی تأثیر نیست.
زمان داستان به دههها قبل برمیگردد. زمانی که چرخ صنعتی وارد ایران شده. برای نشان دادن زمان داستان نشانهای به متن اضافه کنید. استفاده از کلمهی فرنگ کافی نیست. آدمهای پیر هنوز هم از این واژهها در گفتگو استفاده میکنند. زمان این داستانک بهتر است در همان سطرهای اول مشخص شود تا مخاطب تصویری از سالها قبل را در ذهن مجسم کند. بهتر است تحقیق و جستجویی در این زمینه داشته باشید تا زمان ورود چرخ صنعتی را پیدا کرده و یکی دو اِلِمان از آن سالها را به متن وارد کنید مثلا اتوبوس دو طبقه یا اشاره به واحد پول یا ... . با همین حرکت جهان ممکن داستانکتان را جذابتر میکنید و مخاطب با هیجان بیشتری متن را دنبال میکند.
این داستانک بر پایهی گفتگو استوار است. موقعیت خوبی است که برای شخصیتها یا لااقل یکیشان لحن بسازید. پیرمرد خیاطی از سالهایی دور. در انتخاب واژههایش تأمل بیشتری کنید و ببینید چقدر در جذابیت داستانک و نشستنش به دل مخاطب موفق عمل میکند.
داستانکها جوهرهی داستانی قوی دارند و این جوهره جمع میشود در جملات پایانی و مثل مادهای منفجره عمل میکند. انفجاری که مخاطب را شگفتزده میکند یا ذهن او را چنان درگیر میکند که مدتی در حال و هوای داستان میماند و همان حوالی پرسه میزند. جملهی «آگهی را که دیدم مطمئن شدم از فرنگ چرخ آورده.» جملهای نیست که مناسب اختتامیهی این میکروفیکشن باشد. اطمینان دارم که خالق این داستانک خوب با کمی تأمل بر روی متن و جهان ممکنی که ساخته میتواند جملهی بهتر و قدرتمندتری برای پایان این داستانک پیدا کند تا مخاطب به لذتی دو چندان از خواندن داستانکی موجز و موفق برسد و انفجاری که از پایان این متن توقع دارد اتفاق بیفتد.
خانم احسانی وزین، برای نوشتن چنین میکروفیکشنی به شما تبریک میگویم و امیدوارم بازنویسی را از داستانکتان دریغ نکنید و اجازه دهید به موقعیتی که شایستهاش است، برسد.
بخوانید و بنویسید و باز هم برای ما داستان بفرستید که مشتاق خواندن هستیم.