عنوان داستان : بند کفش
نویسنده داستان : سعید زارع
دو نفر توی جنگل بودن که به یه خرس بر میخورن اولی شروع میکنه به دعا کردن و دومی بند کفشش رو میبنده اولی بهش میگه تو هیچوقت نمیتونی از خرس جلو بزنی دومی بهش جواب میده لازم نیست از خرس جلو بزنم فقط لازم از تو جلوتر برم!
این داستان شما نیست. این به عنوان لطیفه در سایتها وجود دارد. گاهی لطیفهها تا حد داستان شدن پیش میروند و حتی میشود برخی را داستان گرفت. اولین شباهت را بایست در تعریف لطیفه جست. لطیفه حکایتی است کوتاه و از این منظر که یک حکایت است پس میتواند بنا به آرای این کتاب در زیر مجموعه داستان کوچک قرارگیرد. لطیفه را این گونه تعریف کردهاند:"لطيفه نوعي داستان كوتاه است كه از كلماتي به صورت گفتاري و يا نوشـتاري بـراي ايجاد خنده يا فكاهي تركيب شده است. لطيفه ميتواند بسيار كوتاه و تنهـا در جملـه بيان شود و يا شامل چندين باشد. بهتـرين لطيفـهها آنهـايي هسـتند كـه بـا كمتـرين جملات، غافلگيركنندهترين نتيجه را نشان ميدهند"علاوه بر این اگر به تعریف از لطیفه استناد کنیم دقیقاً با معادل "داستان کوتاه" برای آن مواجه خواهیم شد. چنین معادلی به صراحت لطیفه را داستان معرفی میکند.
همچنین برخوردار بودن از عناصر شخصیت، موقعیت و کنش، ویژگیهایی است که لطیفه را به داستان کوچک نزدیک میکند. کارکرد محوریِ بخش پایانیِ لطیفه به مانند کارکرد پایانی داستانهای کوچکی که دارای شوک انتهایی هستند اهمیتی اساسی در تعیین کیفیت آنها دارد. جملات پایانی در هر دو کارآیی زیادی دارند؛ گرچه این در همهی داستانهای کوچک صادق نیست. داستانهای کوچک گاه کلیت اندیشه و احساس را در سراسر خود پخش نمودهاند و یا آن را در خارج از داستان قرار داده و اجازه دادهاند تا مخاطب با ساخت کل داستان خودش به پایان لازم برسد آن هم بدون هیچ شوک و تعجبی. اما در خصوص پایانبندی و شوک پایانی، لطیفهها مقدمهچینی میکنند و در انتها با برهم زدن معادلات چیده شده و ایجاد یک عدم هارمونی در برداشتهای ذهنی و برهمزدن موقعیت پیشین، یک موقعیت تازهی طنز و شوخی ایجاد مینمایند. داستانهای کوتاه نیز از همین ترفند گاه بهره برده و با ایجاد شوک پایانی به مقدمات قبلی رنگ و اعتبار میبخشند.
اما در عین حال لطیفهها تفاوتهایی با داستان هم دارند. در لطیفه مهمترین بخش، آن قسمت پایانی است و بار معنایی و طنز در آن بخش وجود دارد. اگر بخش پایانی را برداریم همه چیز از بین میرود. حتی اصل مطلب را نمیشود تغییر داد. یعنی اگر در این جا بخواهیم جمله آخر را تغییر دهیم شاید معنایی وجود داشته باشد اما باعث خنده نخواهد شد. از این جا نکته مهم دیگری در مورد لطیفه مطرح میشود و آن این است که لطیفهها به دنبال خنداندن و سرگرمی هستند. کارکرد اصلی و یگانه هر لطیفه همین خنداندن است. چیزی که تراژیک باشد یا باعث اندوه شده و یا حتی صرفا خواننده را به فکر بیاندازد نمیتواند لطیفه نام بگیرد.
در شکل هم لطیفهها شکل روایی دارند یعنی مانند همین لطیفه یک نفر دارد آن را تعریف میکند و معمولا این یک نفر در خارج از قضایا قرار دارد و در ماجرا نیست.
نظیر داستان کوچک (یا همان فلش و مینیمال)، لطیفه نیز دو بخش اصلی دارد: بخش زمینه که مقدمات مربوط به جمله نهایی و لطیفهساز را میچیند و مانند زمینهای رفتار میکند که جمله نهایی بر آن میتواند به چشم بیاید. و بخش دوم که تمامی بار لطیفه بر آن قرار میگیرد و هدف و معنای زمینه در آن مسجل میشود. در داستان کوچک نیز آن جمله نهایی در قالب جملهای تمام گفتههای پیش از خود را تحت تأثیر قرار میدهد. بخش دوم لطیفه معمولاً در اغراق بارزی نسبت به بخش اول قرار میگیرد و هرگز از منطق روایی آن تبعیت نمیکند و تلاش دارد تا تناسبات را برهم بریزد.
لطیفه را بایست معادلی برای واژه انگلیسی جوک دانست. جوک را نوعی شوخی (humour) دانستهاند که در آن واژهها به منظور شکلدهی یک ساختار روایی مستحکم و به منظور خنداندن مخاطب به کار رفتهاند. جوک را دارای صورتی داستانی میدانند که معمولاً با دیالوگ همراه است و به یک بخش انتهایی یا نقطه خنده (punch line) ختم میشود. ویژگی جوک را داشتن همین بخش انتهایی دانستهاند که در انتها خواننده را متوجه معنایی نهفته در داستان میسازد. جوکها را بیشک شفاهی میدانند تا مکتوب. سازندگان جوک قسمت خندهآور آن را در همان بخش انتهایی قرار داده و به آن نقطه خنده گویند. ساختار جوک به گونهای است که بیشترین چالش و تضاد در بخش انتهایی نمود یافته و در آنجا نوعی گرهگشایی انجام میشود. جوکها عمدتاً کوتاه هستند و به اندازه نیاز از واژه بهره میبرند گرچه همواره در آنها کلماتی اضافی هم به کار میرود. جوکها را صورتی از شوخی دانستهاند اما همهی شوخیها جوک نیستند.
جوک را دارای سه قسمت گفتهاند: بخش آغازین(introductory framing)، بخش روایی(narrative) و بخش نهایی (punch line ) یا نقطه خنده. بخش نهایی آن بخشی است که دارای عنصر خنده است و سبب خنده میشود. ویکتور راسکین (Victor Raskin) زبانشناس آمریکایی روسیالاصل در (The Script-based Semantic Theory of Humour) نظریه معنایی شوخی مکتوب، نقطه خنده را آن محوری میداند که جوک حول آن در گردش بوده و نقطهای است که خواننده در آنجا به برداشت و درک معنایی دیگری از هر آنچه گفته شده میرسد.
در نظریه عمومی شوخی کلامی General Theory of Verbal Humour (GTVH) از اصطلاح جدیدی تحت عنوان خط ضربه (jab line) استفاده میشود که بر پراکندگی و امتداد نقطه خنده در جا یا جاهایی غیر از نقطه انتهایی و پایانی جوک دلالت مینماید.
فراموش نکنید که لطیفه از شوخی جداست و بلکه همان گونه که ذکر شد نوعی شوخی است و لذا عناصری که برای لطیفه برشماردیم بر مبنای تفاوت آن با شوخی و غیره است. شوخی گاه با ذکاوت و رندی و زیرکی همراه بودهاست. برای مثال در ادبیات فولکلور ما، افراد شوخ افرادی حاضرجواب بودهاند که پاسخهایشان ضمن مزاح و شوخی که داشته و نوعی دست اندازی به حساب میآمده، دارای معانی ضمنی پرنغزی نیز بودهاست به طوری که مخاطب را هشدار میداده و گاه او را هجو میکرده است. بدین ترتیب شوخی را میتوان نوعی دستاندازی نیز دانست اما لطیفه از پی دستاندازی رقم نمیخورد.
موارد شباهت و تفاوت بسیاراند و من به تناسب برخی را ذکر کردم که البته در یکی از آثار پژوهشی خودم در حوزه داستان کوچک (فلش یا مینیمال) وجود داشت.
عنوان خوبی هم برای این لطیفه انتخاب نشده. بندکفش ربطی به اصل ماجرا ندارد و نقشی در اصل داستان ایفا نمی کند.
لطف کنید نوشتههای خودتان را برای این پایگاه ارسال نمایید.