عنوان داستان : انسان گریزی
نویسنده داستان : سعید زارع
+تو انسان گریزی
- اشتباه می کنی مادر جون من فقط فامیل گریزم
نویسنده : سعید زارع
خیلی خوب است که در داستانهای کوچک (مینیمال و فلش) وقتی به قضایا و ماجراهایی اشاره میکنیم که نیاز داریم گذشتهای از آنها داشته باشیم، جملاتی استفاده شوند که اطلاعات مقطعی و موضعی فقط ندهند و ما را به آن گذشته مورد نظر و مورد نیاز هم برسانند. گاهی منطق و دلایل کارهای فعلی در گذشته افراد هستند و بدون دانستن آنها نمی شود کنشها و گفتار امروزشان را توجیه کرد و فهمید.
در این نوشته چیزی که فرزند این مادر بر زبان آورده به یک گذشته دلالت میکند و لذا خواننده دلیل کنش فعلی او را درک میکند. به خصوص وقتی تجربه زیستی خواننده یا شخصیت مشابه باشد کردار و گفتار او به خوبی درک میشود.
از سویی، نقش تک کلمهها در قالب مینیمال بسیار مهم است. این فرزند میخواهد بگوید من از همه متنفر نیستم بلکه فقط از فامیل متنفرم چرا که تجربه خوبی از گذشته و تعامل با آنها ندارم بدین ترتیب است که کلمه "فقط" موضع گوینده را نسبت به موقعیت بحث کاملا روشن نموده است و به داستان هم جهت داده.
این دو جمله داستان شما، خیلی خوب موقعیت داستانی را هم مشخص کردهاند. به نظر قرار به رفتن مهمانی یا آمدن مهمان فامیل است. پس کارکرد جملات انتخاب شده بسیار دقیق و هنرمندانه بوده و باید به این انتخاب آفرین گفت. دو جمله هیچ چیز اضافهای ندارند و چیزی هم در عین حال کم ندارند.
ویژگی دیگر این داستان مشخص نبودن جنسیت فرزند است. معلوم نیست گوینده جمله دوم دختر آن مادر است یا پسر او. برای داستان هم مهم نیست که گوینده زن باشد یا مرد. از خصیصههای این قالب داستانی به خصوص قالب کلاسیک ایرانی آن، یکی همین است که شخصیت ها و حرفها و دیالوگها عمومی و فراجنسیتی است. حکایات کهن ایرانی عموما در مورد "حکیمی"، "بازرگانی"، "پادشاهی" و امثال اینها بودند یعنی مشخص نمیشد کدام حکیم یا پادشاه یا بازرگان. بیشتر جنبه عمومی پیام برایشان مهم بود ضمن این که موضوع و داستان برایشان اهمیت یبیشتری نسبت به شخصیتها داشت. پس این نوع پردازش که شما داشتهاید میرساند موضوع و ماجرا دارای اهمیت بیشتری نسبت به شخصیت است.
برای موقعیتی که شکل دادهاید لحن جملات و دیالوگ بسیار خوب درآمده. این صرفا شخصیتها نیستند که باید باورپذیر باشند بلکه دیالوگها و موقعیت نیز هستند. دیالوگ بسیار معمولی و باورپذیر و طبیعی است.
این دیالوگ جدای از داستانی که ساخته، به شناخت رابطه میان شخصیتها نیز کمک کرده. عبارت "مادرجون" رابطه میان دو شخصیت را به خوبی مشخص نموده. البته شاید گفته شود این عبارت خیلی عام است و عروس و داماد هم آن را برای مادر شوهر و مادرزن به کار میبرند و لذا مشخص نیست حتما گوینده فرزند آن مادر باشد. اما دو جواب برای این تشکیک داریم:
اول) این که حالت معمول و اولیه برای چنین موقعیتهایی اصل است، یعنی تصور کنیم این شخص فرزند آن مادر است. علت هم نوع قالبی است که برای داستان انتخاب شده. قالب داستان کوچک یا مینیمال به همان اصول اولیه و ساده اعتقاد دارد. پس اصل اول و ساده این است که این دو باید مادر و فرزند باشند.
دوم) این که اصلا مهم نیست شخصیت دوم کیست. همان طور که گفتیم موضوع و مضمون مهم است نه شخصیتها. پس فارغ از این که گوینده چه نسبتی با آن مادر دارد، داستان را میپذیریم.
با توجه به دو اصل اولیه قالب داستان مینیمال یا کوچک، یعنی سادگی و ایجاز، باید گفت داستان خوبی خلق کردهاید و هر چیزی که برای یک داستان سراغ داریم را میشود در همین دو خط دید.
نام داستان اما زیبا نیست. به نام دیگری فکر کنید. گرچه نوعی پیش داوری را باعث میشود و بعد با برهم زدن این پیش داوری کمی شوک به مخاطب میدهد اما با این وجود خیلی کلمه داستانی به نظر نمیآید. عوض شود بهتر است.
ممنون از شما و موفق باشید.