عنوان داستان : پیدایش باران
نویسنده داستان : آوا سمیع فومنی
روزی از روز ها مثل همیشه آسمان پر از ابر های سفید بود و تن آبی آسمان با ابر های سفید پوشانده شده بود. خوانواده ی ابر ها به خوبی و خوشی در آسمان می زیستند .ابرهایی بزرگ در حال بازی بودند که ناگهان به هم بر خورد کردند. ناگهان ابر ها تیره شدند و اسمان تار گشت. آری! باران متولد شده بود و قطراتش پراکنده و اکنده از هرگونه شری به روی زمین می ریخت و به حیات رویش جان میداد
آوا سمیع فومنی
قالبی که به کار میبرید قالبی است که از تکرار میگریزد. این قابل برای متونی خلق شده که قرار است هیچ تکراری نداشته باشند. دو جمله اول شما اما برخلاف این قاعده، کاملا تکراری هستند و میشود آنها را با هم یکی کرد و یا فقط یکی را به کار برد. " تن آبی آسمان با ابر های سفید پوشانده شده بود." همان معنی جمله اول را هم دارد که در آن گفتهاید آسمان پر از ابرهای سفید بود.
در ادامه غلط نوشتاری خودتان را باید اصلاح میکردید "خوانواده" غلط است.
فعل "می زیستند" هم اصلا کلمهای نیست که در داستان استفاده شود. بیشتر به درد مقاله علمی برای گیاهان و حیوانات میخورد. کلمات داستانی متفاوت از کلماتی هستند که در مقالات علمی وجود دارند. با خواندن داستان میشود با کلمات داستانی آشنا شد پس باید داستانهای بیشتری هم بخوانید تا به شما کمک کند به این تفاوتها پی ببرید.
هرگز از کلمات مشابه در نزدیک هم استفاده نکنید. این توصیه برای کلمهای مانند "ناگهان" به شدت توصیه میشود. نمیتوان در یک جا و در یک صحنه دو "ناگهان" داشت: " ناگهان به هم بر خورد کردند. ناگهان ابرها تیره شدند". یکی از اینها برای شروع یک حادثه کافی است. این دو را میتوانید یکی کنید : " ناگهان به هم برخورد کردند و تیره شدند".
به معنای جملات خودتان هم توجه و دقت کنید. در این جمله : " اکنده از هرگونه شری..." یعنی باران پر بود از هر گونه شر و ناپاکی در صورتی که معلوم است چیزی بر خلاف این میخواستید بگویید. باران که نشانه ناپاکی نیست. نماد پاکی و صداقت است.
در این مورد هم کمی بیدقت بودهاید: " به حیات رویش جان می داد". حیات همان رویش است و رویش همان جان دادن هم هست. کلمه "رویش" کاملاً اضافی است. طبق قواعد همین قالب، باید اضافات را دور ریخت پس به جای آن بنویسد "به حیات جان می داد".
این اضافی بودن در همان شروع داستان هم بود. قالب داستانهای کوچک (مینیمال) که از داستان کوتاه هم کوتاهتر هستند با "یکی بود و یکی نبود" یا "یکی از روزها" یا "روزی از روزها" و امثال اینها شروع نمیشود. یکسره باید بروید سر اصل ماجرا. کلماتی مانند "آری" و "باری"، و مانند اینها هم در چنین داستانهایی جایی ندارند. لذا کلمه "آری" را هم باید حذف کنید.
نامگذاری داستان باید داستانی باشد و نه علمی. شما مقاله علمی نمینویسید که در مورد چگونگی تشکیل ابر و باردارشدن ذرات و بارانزایی و امثال اینها صحبت کنید. "پیدایش باران" بیشتر ما را یاد یک مقاله علمی میاندازد که در آن قرار است فرآیند شکلگیری و تولید باران در طبیعت را بشناسیم. گاهی خوب است خیلی ساده خواننده را کنجکاو کنیم. مثلا اگر به جای عنوان "پیدایش باران" مینوشتید " آمد" این کلمه هم ایجاد تعلیق و کنجکاوی میکرد که از خود میپرسید یعنی کی آمده؟ و هم به شخصیت حاضر در داستان اشاره میکرد که یک عنصر مورد نیاز در داستان هم هست.
این داستان یک داستان آموزشی برای کودکان نیست که بگوییم هدف آن آموزش از طریق داستان بوده چون خیلی کلی است و چیز خاصی هم یاد نمیدهد.
نوشته شما نیازمند شخصیتسازی است. مانند فیلمهای کارتون که ابرها شخصیت میشوند و مانند آدم رفتار میکنند میتوانید به ابر و باران شخصیت ببخشید. این طوری برای مخاطب کودک جذابتر خواهند شد. داستان با توجه به سوژه و مضمون به درد مخاطب بزرگسال که نمیخورد. اگر با نقاشیهای زیبا همراه شود شاید برای مخاطب کودک مفید باشد.