عنوان داستان : اشک ماهی
نویسنده داستان : آوا سمیع فومنی
در میان تلاطم امواج پریشان این دریای بیکران بهوش امدم.دست و پا زدم . با خود فکر کردم من چرا در دریا هستم. اصلا ... اصلا چرا دست ندارم! به خودم آمدم و به آثام خودم که تمام مدت به خالق و اثارش لطمه میزد اندیشیدم . به صید غیر قانونی ماهی در فصل ماهی . و صید گونه های منقرض شده.
و حال خودم نیز ماهی شدم
اگر زبان را ساده کنید داستان خوبی میشود از این متن درآورد. باید با چکش و سوهان به جان این داستان بیافتید و اضافات را جدا کنید و دور بریزید. زبان را هم البته بایست به سمت سادگی ببرید.
یادتان نرود که حجم اصلا مهم نیست بلکه داستان است که مهم است. هدف همه ما از نوشتن داستان، همان داستان است و این یعنی باید برخی نکات ر ا رعایت کنید تا به داستان برسید.
شما شخصیت خلق کردهاید که اصلیترین عنصر یک داستان است. بعد او را در موقعیتی قرار دادهاید که باز هم دومین عنصر اصلی برای شکلگیری یک داستان است. آن سئوال و چرایی (من چرا در دریا هستم) هم گره داستان شما شده و خیلی هم خوب است. ماهی شدن راوی هم پایانبندی خیلی خوبی است. تنها مشکل متن شما برخی اضافات است که با چکش کاری درمیآید و دومین نکته ای که متن شما نیاز دارد ساده کردن زبان آن است.
برخی کلمات اصلا داستانی نیستند، برخی کلمات هم داستانی هستند اما مناسب هر قالب داستانی نیستند. داستان کوچک زبان و کلمه خودش را میخواهد. "آثام" کلمه داستانی نیست در کل، به خصوص کلمهای برای این قالب که اصلا نیست. "گونه های منقرض شده" شاید داستانی باشد اما برای این قالب و این متن به هیچ وجه مناسب نیست و خیلی خشک و علمی است.
باید برای نوشتن یک داستان مینیمال از نقطه مرکزی شروع کرد و بیرون آمد. برعکس برخی دیگر قالبها که از اطراف شروع میکنند تا به نقطه مرکزی برسند. هر چه داستان کوچکتر باشد، حرکت در آن از درون به بیرون باید باشد تا این گونه خارج نزنید و هر جایی لازم شد توقف کنید و به اطاله هم نرسید. منظور از حرکت از درون به بیرون آن است که مضمون و پیام اصلی خود را محور قرار بدهید و همه چیز را حول آن بنویسید. مکان و زمان و موضوع خود را عوض نکنید مگر داستان اقتضاء نماید.
در داستان شما، نقطه مرکزی آن در دریا بودن و ماهی شدن است. روی همان نقطه باید تمرکز کرد و از آن بیرون نیامد. پیام متن هم آن نکته مربوط به گرفتن ماهیها و نابودیشان به دست راوی بوده که اینک احساس گناه دارد میکند و نتیجه اعمالش را دارد متحمل میشود. نمونهای از متن شما که حالت متمرکز دارد را مینویسم تا بهتر متوجه بشوید:
"در دریا بهوش امدم. دست و پا زدم. فکر کردم چرا در دریا هستم. اصلا ... اصلا چرا دست و پایم ... به ماهی هایی فکر کردم که گرفته بودم، به ماهی هایی که دیگر نبودند، نه خودشان و نه نسل شان. و حالا...
... ماهی شدم."
این نمونه نوشته شده، عصاره داستان شماست. همیشه میتوانید عصاره داستانتان را در نظر بگیرید و روی خلاءهای آن کار کنید. روی این تکه پیشنهادی که نوشتم اگر مایل بودید کار کنید. تمام اطلاعات قبلیتان را در این جا مستقیم یا غیرمستقیم داریم.
اگر مایل بودید چیزی اضافه کنید بدون حاشیه و اطاله و با زبان ساده باشد.
موفق و سلامت بمانید.