عنوان داستان : بدون عنوان
نویسنده داستان : آریا پارسامطلق
نیمه شب
هم زمان با خاموشی تیر های چراغ برق
در تراس آپارتمانی مجاور یک بار شبانه که شناور بر ردصدای چندین کلاغ مرده بود ؛ مرد مسن
با آخرین نخ سیگارش به این فکر می کرد که یک شعر چگونه شکل می گیرد.
سیگارش اما این بار زود تمام شد. زودتر از
دیشب و شب های قبلی...
فکر کرد که زود خاکستر شدن آخرین نخ وینستون در شب های پاییزی لس آنجلس می تواند یک شعر خوب باشد یا نه ؟
_ شاید هم موضوع شعر و داستان یه نویسنده ی جوون بشم ، یه جونور شبیه خودم ، از اونا که بلدند چگونه سوژه ی خودشان را در بدترین حالت شکار کنند... خنده داره نه ؟ یه پیرمرد گامبو با صورت اصلاح نشده و پیژامه ی صورتی داره تو تراس سیگار میکشه و احتمالا فکرایی هم تو سرش هست ، شاید یه بدبختی با مشتی کاغذ سفید که رو میزش آوار شدن بتونه به لطف من یه چیزی برای نوشتن سر هم کنه.
خندید ، بد هم خندید ، آنقدر بد که ابرها شاششان گرفت و مثانه ی شان را روی آسمان لس آنجلس پهن کردند.
او هم دیگر نمی خواست در خیال چیزی غرق شود.
حالا توجهش به بارش گلوله های باران بود که آسفالت ترک خورده ی خیابان را هدف گرفته بودند.
_زمانی که بارون میباره مجالی برای فکر کردن نیست ، فقط باید از صداش لذت ببری پیرمرد.
تصمیمش را گرفت و شعرهایش را همراه همان ته سیگار کون قرمز به خیابان ریخت.
وارد خانه شد.
چراغ ها را خاموش کرد و پرده ها را کشید.
می دانست که قواد ها ، روسپی ها و مشتری هایشان
هیچگاه نخواهند فهمید ، کوچه ای که در آن تردد می کنند ، گور دسته جمعی صدها شعر نانوشته است.
آ.پ
پنجم دی هزار و چهارصد خورشیدی
داستان زیبایی شده. بوکوفسکی شاعر و نویسندهای است که کمی پردهدرانه حرف میزند. معمولاً همین عناصری که شما در داستانتان به کار بردهاید در نوشتههای او هم هست. این که شما داستانی را بر مبنای نوشته یک شاعر یا یک نویسنده دیگر قرار بدهید و عموم صحنهها و کلمات از آن شاعر یا نویسنده باشند چیز بدی نیست. توصیههای به نوشتن مختلفاند. برخی حتی توصیه به سرقت ادبی میکنند و آن را بد نمیدانند. ایشان البته میگویند داستان دیگران را بخوانید و دوباره بنویسید. به این جهت که معتقداند امکان ندارد دو نفر شبیه به هم بنویسند. منتها این بیشتر تفاوت زبانی است تا کنشی. علیایحال منظورم این بود که کاری که شما اجام دادهاید ایراد ندارد و داستان خوبی هم شده. با این حال اغلاط پردازشی دارید که با تصحیح آنها یک داستان خیلی خوب بدست خواهد آمد.
همان ابتدا که یک ایراد تصویری داریم: " نیمه شب هم زمان با خاموشی تیر های چراغ برق..."
طوری این جمله نوشته شده که چون نیمه شب است تیرها را خاموش کردهاند در حالی که معمولا نیمه شب چراغها را روشن میکنند. به نظر عبارت "دم صبح" قشنگتر بود اگر به جای نیمه شب استفاده میکردید. شاید شما این را در نوشتهای از خود بوکوفسکی دیده باشید اما باید متن اصلی را دید تا فهمید منظورش چه بوده و تصویر چگونه بوده. معمولا دم صبح با روشنایی هوا چراغها خاموش میشوند و یا مگر ایراد فنی داشته باشند که خاموش باشند. تصویر در کل غلط است مگر شما دلیل منطقی برای خاموش بودن داده باشید.
دیگر این که این گونه حرف زدن: " شناور بر رد صدای چندین کلاغ مرده بود ..." زیاده از حد شاعرانه و افراطی است. هیچ تصویری خواننده نمیتواند از این کلمات پیدا کند. البته اینها کلمات خود بوکوفسکی هستند اما طبیعتا در بافت شعری خودشان بیان شدهاند و اینجا نمیچسبند. با توجه به بقیه متن که خیلی هم تصاویر خوبی دارد این تکه اصلا متناسب نیست و باید اصلاح یا حذف شود. تصویر ساده و راحت و شفافی بدهید.
و این جمله "... و مثانه ی شان را روی آسمان لس آنجلس پهن کردند" . فعل "پهن کردند" از لحاظ تصویری غلط است. در این حالت "سرریز کردند" شاید درستتر باشد یا هر چیز که ریزش باشد.
تصویر پایانی مربوط به کوچه و شعرها عالی است. این جمله از لحاظ داستانی هم بسیار تاثیرگذار است.
از جملات خشک فرار کنید "وارد خانه شد." خیلی خشک و بدوی است. اگر جملات بهتری پیدا کنید خوب است اما اگر نشد این طور جملات را با جملات دگر ادغام کنید تا آن حالت انشایی و بدوی خود را گم کنند. برای نمونه وقتی این گونه نوشته شود: " وارد خانه که شد ...". در راستای ادغام تصاویر آن خشکی و بدویت هم محو میشود.
یا جمله " او هم دیگر نمی خواست..." که در آن عبارت "او هم" اضافی است. راحت و روان حرف بزنید مثل خود بوکوفسکی. اضافات و اطالات را بیرون بریزید.
اگر به بوکوفسکی علاقه دارید کتاب "عامه پسند" را توصیه میکنم که البته به نظر باید خوانده باشید.
نظر کلی این که داستان خیلی زیبا شده شده اما تلاش کنید این تاثیرگرفتنها همیشگی نباشد. به زبان خودتان برسید. به برداشت خودتان از داستان. انتهای این شیوه از نوشتن، همواره قیاس شدن با دیگری است. شما باید با کارهای خودتان مقایسه شوید نه با کارهای دیگران. به سمت خودتان حرکت کنید.
موفق باشید.