عنوان داستان : حتما شوخیه
نویسنده داستان : محسن سحری
(حتما شوخیه)
بعضی موقع ها حس میکنم دستم حس نداره.یخ زده.
نمی تونم دستاتو بگیرم و فشار بدم.
و بگم چقدر دوست دارم.
نگات می کنم و تو هم داری نگام می کنی.
حرف میزنی ولی نمیدونم چرا نمیتونم جوابت رو بدم.
فکر کنم گوشات سنگین شده،با توام،آهای عشقم.الووووو.
چرا چشات بارونیه؟تا حالا گریه تو ندیده بودم.گریه نکن بهت نمیاد.یه لحظه وایسا ببینم چی شده.
َ آخ،سرم،من اینجا چیکار میکنم،یکی منو ازاینجا بیاره بیرون.
چقدرم تاریک و ترسناکه اینجا.
عشقم،عشقم،کمکم کن،اینجا داره حالم بدمیشه ها،
وایسا نرو،کجا داری میری،من اینجام وایسا.
چی نوشته اینجا،حتما شوخیه مگه نه.
جوان ناکام .
نوشتن یک داستان پروژه نیست که در یک آن، تصمیم بگیریم و بر روی کاغذ بیاوریم. نوشتن داستان یک پروسه است یعنی باید روی لحظه لحظه آن کار کرد و برنامه داشت. وقتی به ایده اولیه میرسیم باید روی شیوههای پرداخت آن ایده فکر کنیم. ببینیم با چه زبان و تکنیکی آن را روی کاغذ بیاوریم. آیا فقط دیالوگ باشد و یا توصیف و یا هر دو. زبان چگونه باشد، آیا شاعرانه و احساسی باشد و یا معمولی و کوچه بازاری و یا زبان استاندارد رسمی، شخصیت که باشد و چگونه باشد. داستان در چه زمان و مکانی روی بدهد بهتر است. در کل روی هر چیزی باید فکر کرد تا دچار اشتباه محاسباتی نشد و غلط فنی نداشته باشیم.
داستان شما فقط مونولوگ است یعنی تنها یک نفر در کل آن دارد حرف میزند. این بد نیست و از جهتی برای چنین قالب کوتاهی که انتخاب کردهاید میتواند جذاب و موثر هم باشد. اما شیوه روی کاغذ آوردن همین مونولوگ هم مهم است. مثلا در جایی که گفتهاید:
"نمی تونم دستاتو بگیرم و فشار بدم.
و بگم چقدر دوست دارم."
اگر بعد از "فشار بدم" نقطه گذاشتهاید جمله بعد نمیتواند با "و" شروع بشود. به نظر این دو جمله به هم مرتبط و متصل باید باشند و مشخص نیست چرا آنها را شکاندهاید ونقطه پایان هم برای اولی گذاشتهاید.
بعد منطق میان جملات هم مهم است. در این جا:
"ولی نمیدونم چرا نمیتونم جوابت رو بدم.
فکر کنم گوشات سنگین شده..."
راوی میگوید خودش نمیتواند جواب بدهد اما در جمله بعد تقصیر را گردن طرف مقابل انداخته که او گوشش سنگین شده. بالاخره این راوی است که نمیتواند حرف بزند یا گوش طرف مقابل دچار مشکل شده؟
منطق تغییر لحن هم باید مورد نظر شما قرار بگیرد. نمیشود هر زمان خواستید منطق و لحن زبان را وفق خواسته خودتان تغییر بدهید. باید دلیل این کار اگر نه به صراحت اما به نحوی حتما حس بشود. در این جمله: " فکر کنم گوشات سنگین شده، با توام، آهای عشقم. الووووو" معلوم نیست با لحن خاص جمله دارد به طرف مقابل توهین میکند یا به او "عشقم" میگوید. لحن این خط با بقیه داستان هماهنگ نیست.
وقتی برنامه برای پردازش نداشته باشید و داستان را تابع ایده شخصی خودتان پیش ببرید همان طور که گفتم دچار اشتباه فنی هم میشوید. در پایان داستان وقتی گفتهاید:
"چی نوشته اینجا، حتما شوخیه مگه نه.
جوان ناکام ."
این شخصیت چطور توانسته سنگ قبر خودش را بخواند. پیش از این صحنه که سرش خورده بود به سقف قبر و نتوانسته بود از آن بیرون بیاید و بعد از آن هم از گیر افتادن در قبر شکایت کرده بود بعد چگونه بیرون آمده و نوشته روی سنگ قبر خودش را خوانده که نوشته "جوان ناکام"؟
توصیه من این است که حتما بر مبنای طرح و برنامه، ایده خودتان را پیش ببرید. برخی توانایی این را دارند که فیالبداهه داستان بنویسند اما آنها هم همیشه موفق نیستند. به نظر میرسد شما اگر با یک برنامه قبلی همه چیز را روی کاغذ بیاورید موفقتر باشید. هیچ کدام از دو نیز مزیت به حساب نمیآیند و بر دیگری برتری ندارند. این که کسی فیالبداهه داستان بنویسد ضرورتاً داستاننویس خوبی نیست. مهم در هر دو این شیوهها آن نتیجه کار و آن داستان خوب نهایی است که باید شکل بگیرد. هر کدام داستان بهتری نوشت موفق بوده است.
پس موفق باشید.