عنوان داستان : رابطه
نویسنده داستان : کبری معروفی
میو خانم پنجره را گشود . میویی سوزناک از گلو بیرون داد.
_دیگه بریده ام
نگاهی به ته کوچه انداخت و پلک روی هم گذاشت .
_سلام بربانو میو
میو خانم به خود آمد آقا روباهه با شاخه گلی آن سمت پنجره بود .
_ ملوسکم بازم که غمگینی
صدای باز شدن در آمد ، پنجره را عجولانه روی هم گذاشت
_ ده یالا پاشو یه کوفت و زهر ماری بیار از گشنگی هلاکم
آقا میو ، دمر به خواب رفت .خانم میو پاور چین پاورچین از کنارش رد شد و طولی نکشید که با لیوانی آب آمد، گل را عمیق بویید و در آب گذاشت.
ممنون خانم معروفی از بازنویسی داستان. چند نکتهای را در مورد نسخه قبلی خدمتتان عرض کرده بودم که عبارت بودند از:
- شیوههای موجزکردن متن
- اطاله محتوایی
- لحن و زبان
- استفاده از حیوانی که به فرهنگ ما نزدیک باشد
- نوشتن کلمه "آقا" برای روباه
در موجزتر کردن داستان که به نظر خوب عمل شده. موجز کردن یعنی دو کاری که باید انجام داد: یکی ارائه اطلاعات به اندازه کافی و نه بیشتر از حد لازم و نیاز ، دوم شیوه ارائه و نوشتن و پردازش همین میزان اطلاعات مورد نظر در داستان به طوری که باعث اطاله و حجم زیاد نشود. به نظر شما هم اطلاعات لازم را دادهاید و هم شیوه پردازشتان به اطاله نرسیده. هر آنچه در مورد شخصیتها و رابطه میان آنها لازم است در این متن ارائه شده است و نه بیشتر.
اما فراموش نکنید که خود این ایجاز در کلام به اصل دیگر داستانهای کوچک هم قرار است منتهی شود و آن سادگی است؛ یعنی موجز نمودن کلام به طور طبیعی باعث سادگی مطلب و فهم آن هم میشود. در ساده ساختن متن همواره باید میان دو کلمه آن را انتخاب کرد که برای عموم معمولیتر و قابل فهمتر و آشناتر است. به نظر در یک مورد میتوانید این سادگی را داشته باشید و آن تعویض کلمه "عجولانه" با کلمه "تند" یا "سریع" و یا حتی با عبارت "با عجله" است. عبارت "با عجله" شاید یک کلمه بیشتر از "عجولانه" حتی داشته باشد اما اصل اول، سادگی خوانش و فهم است تا کوتاهی متن. اصطلاحاً میگویند کوتاهی ابزار است و نه هدف. "عجولانه" کمی از سادگی به دور است. همان "تند" و "سریع" و "زود" حتی بهتر هستند.
نکته بعد اطاله محتوایی بود که الحمدالله شما دیگر به نظر چنین اطالهای ندارید. ویژگی حذف اطاله محتوایی آن است که تمام کلمات و عبارات و جملات برجای مانده به اهمیت میرسند چون دیگر چیزی نیست که قابل حذف باشد، بنا بر این هر چه باقی مانده دارای اهمیت است. پس حذف اطاله یعنی ارزش یافتن هر آن چه باقی مانده.
اما نکته بعد که لحن و زبان بوده متاسفانه باز هم در بخش آقا گربههه خوب در نیامده. ناگهان آنقدر لحن عوض میشود که توی ذوق میزند. برای یکدست کردن لحن دیالوگها همیشه باید به همه دیالوگها توجه کنید و نه دیالوگی که در آن لحظه دارید مینویسید. "دیگه بریده ام" این را خانم گربه در ابتدای داستان میگوید و حتما متوجه میشوید زبان و لحن آن هم رسمی است. جالب این که این را در تنهایی خودش هم میگوید که معمولا سادهترین زبان و لحن را باید در تنهایی داشت چرا که شخصیت به طور معمول با خودش بسیار راحت است. اما در این تنهایی حتی ما زبان رسمی داریم. ولی وقتی به آقا گربههه میرسیم با لحنی تند و غیررسمی مواجه میشویم "ده یالا پاشو یه کوفت و زهر ماری بیار از گشنگی هلاکم". لحن نوشته شما کماکان نیاز به کار دارد.
در مورد استفاده از حیوانی که به فرهنگ ما نزدیک باشد تغییرات شما قابل تحسین است به خصوص که گربه به روباه نزدیکتر هم هست تا خوک به روباه، بماند که مساله بیوفایی در خصیصه گربهها را هم داریم و همین به داستان و کنش خانم گربه جهت خوبی میدهد.
استفاده از لفظ "آقا" برای روباه هم کار خوبی است که انجام شده و به مثلث عشقی این سه نه تنها معنا میدهد بلکه ذهن خواننده را از این که با شخصیت حیوانی روبرو شده به سمت باورپذیری میکشاند. این نکته ریز را همیشه در ذهن داشته باشید.
ممنون از شما، موفق باشید.