زندگی نامه
لابهلای کتابها بزرگ شدم. در خانهای که پر بود از کتاب و مجله و روزنامه. «تیستوی سبز انگشتی» اولین کتابی بود که خواندم. تا به خودم آمدم دیدم نویسندهها و قهرمانهای کتابهایشان را بیشتر از آدمهای اطرافم میشناسم. سوم راهنمایی بودم که جهان جادویی ریاضیات را کشف کردم. لذت جستجو و کشف مجهول را. در انتخاب رشته دبیرستان، ریاضی را انتخاب کردم و جادوی آن من را برد تا فوق لیسانس برق، ولی نتوانست شعله کوچک گوشه قلبم را خاموش کند. در نقطهای از زندگی تصمیم گرفتم بین ادبیات و ریاضی یکی را انتخاب کنم. فقط یکی را. چه بهای سنگینی باید میپرداختم برای این انتخاب. واقعیت این بود که هرگز نمیتوانستم دست از نوشتن بکشم. همانطور که از نفس کشیدن. با همین دلیل ساده، دست از همه آنچه برایش تلاش کرده بودم کشیدم و شدم شاگرد صفر ادبیات داستانی. مدتی در مجلات مختلف قلم زدم و حالا دو رمان نیمه کاره دارم که با وسواس پیش میروند. هنوز هم دنبال آن مجهول گمشده هستم. دنبال چیزی که نمیدانم چیست. چیزی که لابهلای سریهای هندسی و توابع مثلثاتی و انتگرالهای چندگانه نتوانستم پیدا کنم.