چارلز مایکل "چاک" پالانیوک متولد 21 فوریه 1962) یک روزنامهنگار آزاد و رماننویس آمریکایی است که آثار خود را بهعنوان داستانهای تخطیگرایانه توصیف میکند. او 19 رمان، سه کتاب غیرداستانی، دو رمان گرافیکی و چندین داستان کوتاه منتشر کرده است. اثر شاخص او به ویژه رمان باشگاه مشتزنی یا باشگاه مبارزه است که بر اساس آن فیلمی به همین نام با بازی ادوارد نورتون، هلنا بونهام کارتر و برد پیت ساخته شد. لالائی، دفترچه خاطرات، بازمانده، خفگی و چند اثر دیگر او در ایران ترجمه شدهاند.
1 - یک تایمر تنظیم کنید و بنشینید بنویسید تا تایمر زنگ بزند... به جای تایمر، میتوانید یک بار لباس را در ماشین لباسشویی یا خشککن بگذارید و از آن برای زمان کاری خود استفاده کنید.
2 - اگر نمیدانید داستان بعدی چیست... توالت خود را تمیز کنید. روتختی را عوض کنید. به خاطر خدا گردوخاک کامپیوتر را بگیرید. ایده بهتری خواهد آمد.
3 - ننویسید تا از شما خوششان بیاید. بنویسید تا شما را به یاد بیارند.
4 - مخاطب شما از آنچه تصور میکنید باهوشتر است. از آزمایش کردن با فرمهای داستان و تغییر زمان نترسید.
5 - فیلمها ما را در زمینه قصهگویی بسیار پیچیدهتر کردهاند.
6 - قبل از نشستن برای نوشتن یک صحنه، آن را در ذهن خود بررسی کنید و هدف آن صحنه را بدانید.
7 - خود را متعجب کنید. اگر میتوانید داستان را به مکانی که شما را متحیر میکند ببرید. میتوانید خواننده خود را متعجب کنید.
8 - وقتی گیر میکنید، به عقب برگردید و صحنههای قبلی خود را بخوانید. در پایان نوشتن باشگاه مشتزنی (Fight Club)، من هیچ ایدهای نداشتم که با ساختمان اداری چه کار کنم. اما دوباره با خواندن صحنه اول، ایدهای درباره مخلوط کردن نیترو با پارافین و چگونگی استفاده از آن برای ساخت مواد منفجره پلاستیکی پیدا کردم.
9 - برای نوشتن از مهمانی هم استفاده کنید. از مهمانی هفتگی بهعنوان بهانه خود برای نوشتن استفاده کنید - حتی اگر آن مهمانی را "کارگاه" بنامید. هر زمان که میتوانید در میان افرادی که ارزش نوشتن را دارند بگذرانید، ساعتهایی را که در میان چنین جمعی صرف میکنید در اصل صرف نوشتن میکنید.
10 - هرچه طولانیتر اجازه دهید یک داستان شکل بگیرد، شکل نهایی بهتر خواهد بود. پایان یک داستان یا کتاب را با عجله و مجبور نکنید. تنها چیزی که باید بدانید صحنه بعدی یا چند صحنه بعدی است. لازم نیست هر لحظهی داستان تا آخر آن را بدانید.
11 - نام شخصیتها را تغییر دهید. یا بدتر، شخصیت را حذف کنید، اگر این همان چیزی است که واقعاً به داستان نیاز دارد.
12 - ببینید مردم چگونه صحبت میکنند.
13 - کتابی بنویسید که خودتان دلتان بخواهد آن را بخوانید.
14 - در مورد موضوعاتی که واقعاً شما را ناراحت کرده است، بنویسید. اینها تنها چیزهایی هستند که ارزش نوشتن را دارند. زندگی بسیار گرانبهاتر از آن است که آن را صرف نوشتن داستانهای معمولی کنید.
شیوهها و توصیههای پالانیک بسیار خاص هستند. شاید نیز کمی غریب جلوه نمایند، اما میتوانند برای برخی جذابیت تجربه داشته باشند.
اولین پیشنهاد او نوعی زمانگیری برای نوشتن است. او از نوقلم میخواهد تا با استفاده از یک تایمر، برای نوشتن وقت بگیرد. حتی تایمر ماشین لباسشویی را پیشنهاد میکند که البته منظورش استفاده از زمان انتظار است که معمولا برخی برای شستوشوی لباس صرف میکنند. فراموش نکنیم که در غرب و به خصوص آمریکا ماشینهای لباسشویی در بخشی از مجتمعها قرار داده شدهاند و یا در خود لباسشوییها هستند و مردم خودشان لباسها را برده آنجا میشویند و برمیگردانند (چیزی که در برخی فیلمها شاید دیده باشید) حال آن مدت زمانی که در انتظار این شستوشو صرف میشود میتواند به نوشتن بخشهایی از یک داستان اختصاص یابد. از آنجا که نگاه پالانیک کمی امروزی است این شیوه هم تا حدودی غیرعادی به نظر میآید ولی گاه برای نوشتن متون غیرعادی به خصوص متون پستمدرن این شیوهها جواب میدهد.
در کل شیوه پالانیک نوعی تمرین و آمادگی ذهنی است به طوری که ذهن بتواند خود را در مدت زمان معینی متمرکز سازد.
اگر ایدهای ندارید خود را مشعول کاری کنید و این کار سبب میشود فکرتان آزاد شده و ایدهای به ذهنتان بیاید. گاه خود آن کاری که انجام میشود میتواند تبدیل به سوژهای داستانی بشود. اگر مشکلات آن کار را پررنگ کنید و انجام آن را به طور اغراقآمیزی با هیجان و خطر مواجه نمایید چهبسا یک آب خوردن ساده برای خودش داستانی بشود.
با کارتان خود را ماندگار کنید نه با رابطههای احساسی که خارج از جهان داستان با مخاطب برقرار میکنید. بگذارید کارتان را ابتدا دوست داشته باشند و به واسطه کارتان شما را.
مخاطب گاه از نوآوری فرمی و ایدههای تازه لذت میبرد. برای انجام کار تازه هرگز نباید ترسید. نگاه نوآورانه در داستانهای مدرن و پستمدرن بسیار مورد استقبال هستند. این نوع قالبها اصولا با همین نوآوریها جاافتادهاند.
نوآوری با پیچیدگی فرق دارد. نوشته را بیدلیل پیچیده نکنید. فیلم و داستان متفاوت از یکدیگر هستند. نباید پیچیدگیهای فیلم را وارد داستان کرد. فیلم قالبی کاملا جداست.
برای نوشتن یک صحنه ابتدا آن را در ذهن خودتان مرور کنید. صحنه را در ذهن تصور کنید و عیناً آن را روی کاغذ بیاورید. حتما بدانید که این صحنه قرار است چه کار کند و چه بگوید، چه حال و هوایی دارد و حس آن باید چگونه باشد. به هر آنچه در این صحنه قرار میگیرد دقت کنید. تمام عناصر صحنه و فضا را حتما به صورت تصویری مرور کنید. بگذارید صحنه داستان مانند صحنه فیلم در ذهن شما بازی شود.
غیرقابل پیشبینی باشید و داستان هم باید مانند شما غیرقابل پیشبینی باشد. نگذارید خواننده داستان را از پیش بداند. سعی کنید اگر شد ناگهان مسیر داستان را تغییر بدهید.
اگر از جایی در داستان نمیتوانید جلوتر بروید کمی به عقب بازگردید و از عقبتر شروع کنید. اگر در اواسط فصلی گیرافتادهاید و نمیدانید چه کنید آن فصل را از اول بخوانید و حتی در صورت لزوم از ابتدا بازنویسی کنید. این کار شاید ذهن شما را دوباره به کار بیاندازد و یا ایده تازهای به شما بدهد.
همواره آماده نوشتن باشید. حتی در یک مهمانی هم میشود داستان نوشت. یک مهمانی هم میتواند کارگاه نوشتن و آموختن باشد. شاید چیزهایی که در آنجا میبینید به درد موضوع شما بخورد و یا شخصیتهای حاضر در مهمانی توانستند راهی به درون داستان شما بیابند. طبیعی است که برای این کار باید گاه لوازمی هم داشت. تکهای کاغذ و مداد یا خودکار برای این کار با خود داشته باشید. به جمع توجه نکنید و کار خودتان را بکنید.
به خودتان و به داستان زمان بدهید. گاه داستان با گذر زمان پختهتر میشود. عجله کردن حاصل کار شما را خام میکند. هرگز از زمان نترسید اما آن قدر هم صبر نکنید تا سوژه شما دیگر آن جذابیت ابتدایی را نداشته باشد.
هر چیزی در داستان قابل تغییر است. باید دید چه چیزی مناسب است و چه چیز مناسب نیست. اگر نبود آن را تغییر دهید یا کنار بگذارید. نام شخصیت اگر باید تغییر کند خوب آن را در نهایت تغییر بدهید. اگر لازم شد شخصیت را از داستان حذف کنید به عقب برگردید و شخصیت را کنار بگذارید.
دیالوگها باید باورپذیر باشند. برای نوشتن میتوانید از شیوه صحبت کردن مردم تقلید کنید. روش حرف زدن مردم میتواند دیالوگها را طبیعیتر کند و شخصیتها را هم باورپذیرتر.
اگر نوشتهتان خود شما را راضی نمیکند پس یک جای کار میلنگد. نوشته پیش از هر چیز باید نویسنده خودش را راضی کرده باشد. باید دلتان بخواهد آن را بارها و بارها بخوانید. کتابی بنویسید که خودتان از دست گرفتن آن لذت ببرید و با افتخار و شوق آن را وق بزنید.
موضوعاتی که برای زندگی اهمیت دارند موضوعاتی قابل نوشتن هستند. تمام شادی و اندوه شما قابل نوشتن است. زندگی موهبت بزرگی است پس از آن بنویسید. با موضوعاتی که به درد کسی نمیخورند زندگی دیگران را به هدر ندهید.