ماریو وارگاس یوسا، با نام کامل خورخه ماریو پدرو وارگاس یوسا، (متولد 28 مارس 1936)، نویسنده اسپانیایی پرویی که تعهد به تغییرات اجتماعی در رمانها، نمایشنامهها و مقالاتش مشهود است. در سال 1990 او یک نامزد ناموفق برای ریاست جمهوری پرو بود. وارگاس یوسا جایزه نوبل ادبیات سال 2010 را دریافت کرد. شمار افتخارات و جوایزی که او برنده شده بیش از یک صفحه خواهد بود.
1 - من معتقدم موضوع نویسنده را انتخاب می کند. . . من هرگز این احساس را ندارم که منطقی و با خونسردی تصمیم گرفتهام داستانی بنویسم. برعکس، برخی رویدادها یا افراد، گاه درخواب یا هنگام خواندن چیزی، ناگهان خود را تحمیل میکنند و توجه را میطلبند.
2 - از آنجایی که میخواهید رماننویس باشید و نمیتوانید بدون سبک منسجم و مشخصی کار کنید، سعی کنید سبکی برای خود پیدا کنید.
3 - به طور مداوم مطالعه کنید، زیرا بدون خواندن زیاد داستانهای خوب، غیرممکن است که یک زبان غنی و کامل به دست آورید.
4 - تا جایی که میتوانید سعی کنید سبک رماننویسانی را که بیشتر تحسین میکنید و اولین بار به شما یاد دادند که ادبیات را دوست داشته باشید، تقلید نکنید. … در هر چیز دیگری از آنها تقلید کنید. در فداکاری، در نظم و انضباط، در عاداتشان. اگر فکر میکنید درست است، اعتقادات آنها را از آن خود کنید. اما سعی کنید از بازتولید مکانیکی الگوها و ریتمهای نوشتهشان پرهیز کنید، زیرا اگر نتوانید سبک شخصی متناسب با موضوع خودتان را ایجاد کنید، داستانهای شما احتمالاً هرگز به آن قدرت متقاعدسازی و تلقین که باعث زنده شدن آنها میشود، نخواهند رسید.
5 - برای تأثیرگذاری بر تجربه خاصی از زندگی در ادبیات، طنز میتواند ابزار بسیار ارزشمندی باشد.
6 - گاهی چیزی فقط در ذهنم شکل میگیرد. آنگاه من شروع به یادداشتبرداری میکنم، خلاصهای از سکانسهای روایی را روی کاغذ میآورم: یک نفر اینجا وارد صحنه میشود، آنجا را ترک میکند، این یا آن کار را انجام میدهد. همیشه وقتی شروع به کار روی خود رمان میکنم، طرح کلی داستان را ترسیم میکنم... سپس بدون کوچکترین دغدغهای با سبک، شروع به چیدن آن میکنم، همان صحنهها را مینویسم و بازنویسی میکنم و موقعیتهای کاملاً متناقضی را میسازم.
7 - پیشنویس اول همیشه بسیار دشوار است - نوعی مبارزه با تضعیف روحیه. احساس میکنم هیچ وقت از سختیها عبور نمیکنم. چیزی که بیشتر دوست دارم بازنویسی است. تصحیح، سرکوب کردن، اضافه کردن، بازسازی داستان - این فرآیند برای من هیجانانگیزترین است.
8 - آنچه من دوست دارم خود نوشتن نیست، بازنویسی، ویرایش، تصحیح است. . . فکر میکنم این خلاقانهترین بخش نوشتن است.
9 - یک برنامه کاری بسیار دقیق داشته باشید.
10 - داستانها باید خواننده را نه فقط با ایدههایشان، بلکه با رنگشان، با احساساتی که برمیانگیزند، و با تمام تعلیق و رمز و رازی که میتوانند ایجاد کنند، اغوا کنند.
11 - یک رمان خوب ترکیبی از عوامل بسیاری است که بدون شک اصلیترین آنها سختکوشی است.
این شیوه داستان نوشتن کمی سخت به نظر میآید. این که منتظر بشویم داستان خودش را به ما تحمیل کند. کمی حالت شهودی پیدا میکند. این شیوه البته زمانبر هم هست. بنابراین توصیه نمیکنم شما هم این قدر صبر کنید تا شاهزاده داستان با اسب سفید از راه برسد. گاه لازم است ما به دنبال شاهزاده زندگیمان برویم. اما به هر حال این هم شیوهای است و ستاره بخت گاه خودش سراغ کسی میرود. مهم این است که در شما کدام یکی صادق باشد.
از کلمه "سبک" جا نخورید. خیلی تصور نکنید چیز سختی است و باید چه بشود و چه کار بکنید تا به سبک خودتان برسید. سبک را خیلی ساده به "اثر انگشت" تعبیر کردهاند. و اعتقاد بر این است که چون اثر انگشت دونفر هرگز به مانند یکدیگر نیست، سبک هیچ نویسندهای هم به مانند سبک دیگری نیست. سبک یعنی همان شیوه نوشتن خاص خودتان که از تقلید به دور باشد. پس خیلی سخت نکنید قضیه را. هر طور که راحت و واضح و گویا و قابل فهم و ساده و سلیس مینویسید همان سبک شماست. بهترین تفسیر از جمله یوسا یا حرفها و توصیههایی نظیر این را میشود در این خلاصه کرد که: زبان خودتان را بدون تقلید از کسی داشته باشید.
تقلید نکنید، خیلی ساده. ببینید و یاد بگیرید و در ابتدا بر ردپای دیگران پا بگذارید اما وقتی راه رفتن را یاد گرفتید دیگر خودتان باشید. بگذارید دیگران پا بر ردپای شما بگذارند. شیوهای هست که در آن سفارش میشود یک اثر بزرگ را خوانده و سپس با استفاده از ذهنتان آن را بازنویسی کنید چرا که اعتقاد بر این است که هیچ دو نفری نمیتوانند متن مشابه و واحدی از یک موضوع واحد داشته باشند. این کارها برای شروع شاید بد نباشد اما برای ادامه نه. مسیر مناسب خودتان را پیدا کنید و یا آن را بسازید. اگر تن به دریا میزنید از خیسشدن هراسی نداشته باشید.
خواندن، خواندن، و خواندن. اگر از من میپرسید به شما میگویم که بیشتر از نوشتن بخوانید. خواندن باعث میشود کلمات در ذهن شما به حرکت دربیایند و در زمان لازم خود را در خدمت شما قرار بدهند. اما هر کاری را نخوانید. اثر خوب و برجسته بخوانید و به شیوه پردازش و فرم آن دقت کنید. در کل اثر را گاه باید با توجه به نحوه ارائه و عرضه محتوا و مضمون خواند و دید در فرم چه اتفاقی افتاده. بماند که محتوا به زعمی ساخته و پرداخته فرم است، یعنی فرم میتواند محتوای خاص خودش را شکل بدهد.
داشتن طنز به عنوان تنوع و نمک کار چیز خوبی است. اصولا یکنواختنویسی اصلا سیاست درستی نیست و جایی در داستان ندارد. باید احساسات مخاطب را دچار تغییر و تحول کرد. اگر در این موفق باشید نویسنده موفقی خواهید شد.
اگر نمیدانید چگونه متن را پیش ببرید میتوانید از شیوه گام به گام استفاده کنید. طرح کلی و اصلی را ترسیم کنید و بعد نقاط لازم را پررنگتر و کاملتر نمایید. سبکی وجود دارد در داستاننویسی به نام "شیوه گلولهبرفی" (snowflake method) در این شیوه به مانند یک گلوله برف که روی زمین میغلتد و تبدیل به گلوله بزرگی میشود و گاه حتی تبدیل به یک بهمن عظیم، شما نیز میتوانید یک جمله را بنویسید و مدام آن را بسط بدهید تا حجیمتر بشود. این طوری اگر هر جمله و بخش را حجیم کنید در نهایت حجم زیادی از متن، پر خواهد شد. البته تلاش کنید چیزهایی را بنویسید که به درد داستان بخورند.
به مانند عموم نویسندگان بزرگ، یوسا هم به شدت به بازنویسی باور دارد. نویسندگان بزرگ بیش از نوشتن به بازنویسی باور دارند. در اصلاح و ویرایش است که از یک سنگ بزرگ بیقواره یک مجسمه زیبا میتوان درآورد.
برای کار خود برنامه داشته باشید. برنامه منضبط می تواند ذهن شما را هم منضبط کند. برنامه منظم میتواند به ذهن شما هم کمک کند تا به طور شرطی خودش را مهیای نوشتن نماید. برنامه داشتن به شما میآموزد که به کار خودتان اهمیت بدهید. شاید همین داشتن برنامه دیگران را هم مجاب نماید تا عادت کنند در زمانهای خاصی سراغ شما نیایند و مزاحم شما نشوند و این گونه شما نیز راحت به کار نوشتن خود مشغول باشید.
داستان خوب یک داستان تکبعدی نیست. به جنبههای مختلف احساسی مخاطب توجه دارد. باید تمام حواس مخاطب را به کار بگیرد تا این طوری او را بر داستان متمرکز نگاه دارد. در جایی به سراغ اندیشه او بروید و در جایی احساس او را نشانه بگیرید. بگذارید او با تمام حولسش درگیر داستان شود. گاهی او را بخندانید و گاهی لازم است او را به گریه وادار کنید. یکنواختی آفت بزرگی است که در دراز مدت خواننده شما را از شما میراند.
به طنز میگویند تنها جایی که "پیروزی" پیش از "کوشش" بدست میآید در واژهنامه است. بدون تلاش به هیچ چیز نخواهید رسید. نوشتن را یک پروژه نبینید که در یک مقطع زمانی برای خلق آن تصمیم میگیرید و تمام میشود و میرود. نوشتن یک پروسه است و زمان میخواهد و تلاش.