یکی از رایجترین مشکلات در داستاننویسی، ذهنی شدن داستان است. به این معنا که تمام داستان یا قسمت قابلتوجهی از آن در ذهن راوی میگذرد. در بیشتر موارد در چنین شرایطی به داستان نمیشود رسید یا خط داستانی چنان ضعیف و لاغر از کار درمیآید که عملأ انگار داستانی وجود ندارد. چرایی این اتفاق در معنای اکت داستانی جواب داده میشود؛ وقتی در داستانی فقط یک شخصیت وجود داشته باشد، امکان اکت داستانی وجود ندارد. شخصیت در مسیر داستان به جای تبادل نیرو با امری فردی و عینی، ناچار به ذهن پناه میبرد. برای مثال در داستان تکشخصیت امکان گرفتن دیالوگ (دوئیت) وجود ندارد و آن چه راوی میگوید ذهنی و کاملأ یکطرفه است، بیآنکه هیچ "اتفاق داستانی" بیفتد. اما اگر شخصیت دیگری در کنار شخصیت اصلی حضور داشته باشد، امکانِ شکلگیری خطِ داستانیِ قویتر، تقویت میشود.
"داستانی که ذهنی باشد تکشخصیتی است، و داستانی که تکشخصیتی باشد ذهنی است." این گزاره قاعده نیست اما آنقدر مهم و فراگیر است که میتوان آن را نزدیک به قاعده دانست. در هر دو صورت، ذهنی و تکشخصیتی، به دلیل عدم توانایی در ایجاد اکت، خط داستانی مشخص و قوی نخواهیم داشت.
آسیبشناسی مشکلات مربوط به اکت و ریشهیابی آنها، مثل بسیاری از مشکلات دیگر، در زمان نوشتن پیرنگ قابل درک و برطرف شدن است. اگر پیرنگی دارید که یک شخصیت دارد یا مسیر اجرای داستانش ذهنی است، بدانید خیلی سخت و دیر و دور، شاید به داستان برسید. پیشنهاد میکنم در چنین مواردی در کنار شخصیت اصلی، شخصیت دومی تعریف کنید. همچنین برای آن چه قرار است به شکل مونولوگی ذهنی روایت شود، مصداقهای تصویری ـ داستانی تعریف و جایگزین کنید.
وقتی از خردهروایت حرف میزنیم منظور طیف وسیعی از اجراهاست که از اجرای خردهروایی یک داستان تا خردهروایتهای درون متنِ مبتنی بر شاهپیرنگ را در برمیگیرد. در شکل اخیر وقتی داستان مبتنی بر پیرنگی است که نویسنده موظف به دنبال کردن آن از ابتدا تا انتهاست، برای گسترش عرض داستان یا ایجاد حال و هوایی دیگر، میتوان از خردهروایت استفاده کرد که به رنگین شدن اثر و خوشخوان شدن متن بسیار کمک میکند.
برای فهم این تکنیک اصطلاح "حالگردانی" که برگرفته از نقالی ایرانی است بسیار گویاست؛ به این معنا که وقتی نقال قصهای تعریف میکند بعد از مدتی برای شکستن ریتم مونوتون یا تغییر حال و هوا و ذائقة مخاطب و برای استمرار تمرکزش خط اصلی قصه را میشکند و برای لحظاتی رهایش میکند. این شکستن خط میتواند به واسطة یک قصة کوتاه باشد که به مناسبت یاد نقال افتاده است یا مثلها و متلها یا مزاحی با یکی از حضار یا حتی دعوت به فرستادن یک صلوات. این وقفة دراماتیک ذهن مخاطب را برای برگشت دوباره به مسیر قصه و ارتباطگیری قوی با قصه آماده میکند.
حالگردانی در نقالی تکنیکی بسیار رایج است که میتوان از آن در داستان نیز برای کارکردهای شگفتانگیز و تأثیرگذاری که دارد استفاده کرد.
اما دو سئوال مهم دربارة استفاده از این تکنیک وجود دارد؛
اول؛ خردهروایت در نسبت حالگردانی از کجا و کدام بستر وارد متن میشود؟
ذهن نویسندهای که بسیار پرخوان و متمرکز و هوشیار است، بستر ظهور خردهروایتها در متن است. قاعدتأ ذهن کسی که کم خوانده است یا با فرهنگ فولکلور آشنا نیست و از همه بدتر نامتمرکز است، از چنین توانایی بیبهره است.
دوم؛ در کدام قسمت متن میتوان از خردهروایت استفاده کرد؟
ذهن نویسندهای که آماده است در بسیاری از موارد بهطور ناخودآگاه جای استفاده از خردهروایت را تشخیص میدهد. اما پیش میآید که فهم جای استفاده به شکل ناخودآگاه ممکن نیست، در این موارد توصیه میکنم به ریتم و ضرباهنگ متن دقت کنید؛ نه همیشه اما معمولأ در میانة ریتمی متوسط، در فضای خالی میان دو تصویر حاشیه امنیت بالایی وجود دارد.